به گزارش یزدفردا؛ رمان «کوهستان لکلکها» (Stork Mountain) نوشته میروسلاو پنکوف، نویسنده بلغاریتبار مقیم آمریکا، داستانی درباره جوانی مسیحی بلغار است که پس از ۱۵ سال زندگی در آمریکا به روستای مرزی کلیسورا در مرز بلغارستان و ترکیه بازمیگردد تا پدربزرگش را پیدا کند. این رمان سرگذشت این جوان را روایت میکند که در جستوجوی ریشههای خانوادگی و هویت خود، با تاریخ پیچیده بلغارستان، مهاجرت، و تنشهای قومی-مذهبی در منطقه مرزی روبهرو میشود.
او در این سفر با ساکنان محلی آشنا میشود و درگیر ماجرای ساخت برج برای لکلکها میگردد، در حالی که با تاریخ پرتنش منطقه، تنشهای قومی میان مسلمانان و مسیحیان، و مسائل مهاجرت روبهرو میشود. داستان بر پایه تجربیات واقعی نویسنده از زادگاهش شکل گرفته و به جستوجوی هویت، آزادی و ریشههای خانوادگی میپردازد. در نهایت، این بازگشت به او کمک میکند تا با گذشته خانوادگی و چالشهای نسل مهاجر کنار بیاید و درک عمیقتری از وطن به دست آورد.
داستان به موضوعاتی چون آزادی، بازگشت به وطن و چالشهای نسلهای مهاجر میپردازد. مهاجرت پدر و جدایی از پدربزرگ، بهعنوان هسته اصلی داستان، تنشهای نسلهای مهاجر را برجسته میکند؛ قهرمان در جستوجوی ریشهها، با خاطرات خانوادگی و میراث فرهنگی بلغارستان مواجه میشود که مهاجرت آن را تهدید کرده است. این بازگشت، مهاجرت را نه تنها جابهجایی جغرافیایی، بلکه گسست عاطفی و فرهنگی توصیف میکند.
در خلال داستان هویت قهرمان میان مسیحیت بلغاری و تنشهای مذهبی-قومی با مسلمانان ترکیهای در منطقه مرزی، زیر سؤال میرود؛ لکلکها بهعنوان نماد مهاجرت فصلی، استعارهای از رفتوآمد انسانها و جستوجوی تعلق است. نویسنده با تجربیات شخصی خود، هویت را به عنوان فرآیندی پویا در برابر فشارهای مهاجرتی و تاریخی نشان میدهد.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«این ها طلایه دارهای گله بودند، اولین پرندههای یک گله بزرگ از لکلکهای سفید که قرار بود دسته دسته از راه برسند. قبل از همه، لکلکهای پیر به خانه بر میگشتند. نرها، بعد مادهها و بالآخره چند روز بعد سر و کله جوانها پیدا میشد. وطنشان اینجا در اروپا بود. آشیانههایی که تویش تخم میگذاشتند اینجا قرار داشت اما وقتی که آخر ماه اوت نزدیک میشد لکلکها به سمت جنوب آفریقا از مصر تا کیپ تاون، میرفتند تا زمستانشان را آنجا سپری کنند.
وقتی که موقع برگشتن به خانه میشد لکلکها در دشتی هموار جمع میشدند و در دستههای هزارتایی به سمت شمالی پرواز میکردند. برخی مسیر غرب را انتخاب میکردند اما اکثراً از راه شرق میآمدند: دره نیل را دنبال میکردند، از شامات میگذشتند و از تنگه بسفر و ترکیه رد میشدند و بعد جاده ویاپونتیکا را دنبال میکردند، همان جادۀ باستانی رومی در امتداد دریای سیاه که در قسطنطنیه شروع میشد و تا بلغارستان امتداد مییافت و از شهرهای سوزوپول، بورگاس و بعد نسبار میگذشت این سفر برای لکلکهای سفید پنجاه روز طول میکشید.
چرا از روی دریای مدیترانه پرواز نمیکردند؟ برای ذخیره انرژیشان، لکلکها به ستونهای حرارتی وابسته بودند و ستونهای حرارتی فقط روی زمین سفت تشکیل میشود. خورشید زمین را گرم میکرد که آن هم به نوبه خود هوای بالای سرش را گرم میکرد هوای گرمتر بالا میرفت و با باد ملایم و یکنواختی این ستونهای حرارتی پشت سر هم قرار میگرفتند و بزرگراهی را تشکیل میدادند. لکلکها از این ستونها برای اوج گرفتن در آسمان استفاده میکردند و از این بزرگراه برای طی مسیرشان بهره میبردند. سه چهارم از کل لکلکهای سفید اروپایی از روی بلغارستان رد میشدند، این یعنی دویست و پنجاه هزار پرنده.»
رمان «کوهستان لکلکها» در مجموعه «دنیای دیگران» توسط نشر کتاب کوچه به فارسی ترجمه سعید کلاتی منتشر شده و به عنوان اثری از داستانهای آمریکایی قرن ۲۱ دستهبندی میشود. این کتاب برنده جایزهای مانند PEN Translation Prize بوده و به دلیل عمق فرهنگیاش مورد توجه قرار گرفته است.
- نویسنده : یزدفردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا

پنجشنبه 18,دسامبر,2025